ژنــرال نویس

به روز شد...

دوباره زیر بارون

  • ۱۷۹
دوباره زیر بارون


قدم زنون خودم رو به نیمکت خالی وسط پارک رسوندم و نشستم.

دستام رو به هم مالیدم و خودم رو بغل کردم

حس خونه رفتن نداشتم 

نور چراغ های توی پارک زیر قطرات ریز بارون  دیدنی شده بود.

چشمام رو دوختم به  پرنده کوچیکی که روی شاخه درختی نشسته بود و خودش رو زیر چندتا برگ پنهون کرده بود.

اونم مثل من.

اونم فکرکنم حس خونه رفتن نداشت.


چشمام رو بستم واسه چند دقیقه رفتم تو گذشته و اون روزای قشنگی که قدرش رو ندونستم.

 تنها چیزی که برام از اون روزها باقی موند تنهایی بی پایان و ابدی بود.


چشمام رو باز کردم و آهی از دل کشیدم.

وقت رفتن بود اما به کجا نمیدونم.

صدای ریزی رو میون این نم نم بارون حس کردم سرم رو برگردوندم.


پرنده دیگه نبود.

پرکشید و رفت

شاید به مسیری که من قرار بود طی کنم.

شاید دوباره دیدمش

احتمالا دوباره زیر بارون


نویسنده: میثم حیدری


مش رحیم

سایت تفریحی

سایت تفریحی مش رحیم

سایت متن های غمگین

دانلود متن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی