ژنــرال نویس

به روز شد...

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

  • ۱۶۸
مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش 

ساعد سهیلی بازیگری نام آشنا در سینمای کشور ایران است، جوانی که خیلی زود توانست پله های ترقی در سینمای کشور ایران را طی کند.

 


قبل از گفت و گو وقتی مجله دو سال قبل را نشانش دادیم که برای عدد ویژه جشنواره همراه با امیر جدیدی و نوید محمدزاده ازش عکاسی کرده بودیم، گفت ا همین کاپشن امروزم تنم بوده واقعا هم همان تنش بود. اتفاقی که احتمالا چندان بین بازیگرها مرسوم نیست، این‌که دستکم سه زمستان پشت سر هم یک بالاپوش تن شان کنند.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

درباره ساعد سهیلی اما باید این ویژگی رابه همه ی تفاوت های بزرگ و کوچکی اضافه کرد که او با کلیشه ای که از «بازیگر»ها در ذهن داریم، بازیگری که به خاطر سابقه سینمایی پدرش، از همان بدو تولد از نعمت «ژن خوب» برخوردار بود، اما خیلی صبر کرد تا دست آخر تصادفی پایش به پرده باز شد. کسیکه اگرچه اسمش تنها دریک «الف» و «ی» با نام پدر فرق میکند، اما در سینما راه اختصاصی خودش را رفته و امروز به اندازه همان الف تا ی از مسیر حرفه ای فاصله گرفته.

 

جوان سی ساله «آرام» و «سِرتِق»ی که «آهستگی» و «پیوستگی» رابه هر شتاب و عجله ای ترجیح می‌دهد ودر عین سرسختی بی صدا و منحصر به فردش در کار و زندگی چنان از اتفاقاتیکه برایش افتاده و حادثه هایی که وی را به این جا رسانده راضی است که گویی واقعا به صلحی با خودش رسیده است.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«چارچنگولی» «سعید سهیلی * 1387»

 

پدر شما کارگردان سینماست و این‌که سر از دنیای بازیگری در آورده اید، خیلی جای تعجب ندارد اما نخستین بازی مهم تان جلوی دوربین در 24 سالگی اتفاق افتاد، چرا اینقدر دیر؟

 

* پدرم کلا محتاط است و میترسید بازی من در فیلمش جواب ندهد. بالاخره پای آبروی حرفه ای اش در بین بود. شاید پیش خودش احساس کرده بود که من یک استعدادی دارم اما این ترس همراهش بودو مدام این تصمیم رابه عقب می انداخت. شاید اگر تله فیلم بهروز شفیعی «میان ماندن و رفتن» را بازی نکرده بودم، اصلا هیچوقت این اتفاق نمی افتاد.

 

چطور سر ازآن فیلم در آوردید؟

 

* یکی از دوستانم زنگ زد و گفت شعیبی و جواد عزتی «که بازیگردان آن کار بود» دارند تست میگیرند؛ من دارم میروم، تو هم بیا!

 

آن موقع چه کار میکردید؟

 

* روزهای آخر سربازی ام بود. قبلش در دانشگاه سوره گرافیک می خواندم اما نیمه کاره ولش کردم.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«میان ماندن و رفتن» «بهروز شفیعی * 1389»

 

چرا؟

 

* گیج بودم! نمیدانستم راهم چیست و به چه چیزهایی دلبستگی دارم. فقط زندگی ام را می گذراندم. برای این تست بازیگری هم خیلی شانسی رفتم. بعدش جواد عزتی گفت چقدر خوب، چقدر عالی! آن موقع عزتی اصلا نمیدانست پدرم کیست، وسط های فیلم برداری یک روز ازم پرسید، سعید سهیلی پدر شماست؟ سر آن فیلم من از جشنواره فیلمهای ویدئویی جایزه بهترین بازیگری را گرفت. فکر می‌کنم بعد ازآن جایزه بود که پدرم احساس کرد میتواند روی من حساب کند.

 

قبل از این اتفاق ها دلتان میخواست بازیگر شوید؟

 

* نه، البته خیلی علاقه داشتم؛ مثلاً با پسرعموهایم تئاتر دانشجویی کار میکردیم یا موقع خدمتم در شهرک دفاع مقدس، وقتی گروه های فیلم برداری می آمدند، می رفتم و با علاقه بازی بازیگرها را تماشا می‌کردم. گاهی هم احساس می‌کردم می‌توانم بهتر از خیلی از آن ها باشم! این تحلیل ها را در ذهن داشتم ولی هیچوقت جرأت نداشتم که بلند بگویم میتوانم.

 

نخستین پلانی راکه سر «گشت ارشاد» بازی کردید یادتان هست؟

 

* بله. داشتم در خانه املت درست میکردم؛ باید می آمدم سمت حمید فرخ نژاد و دیالوگم را می‌گفتم. از استرس همه ی بدنم خیس شده بود. کلا اعتماد به نفس خیلی بالایی نداشتم.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«گشت ارشاد» «سعید سهیلی * 1390»

 

نداشتید، یا ندارید؟

 

* خیلی بهتر شده ام. آنجا فضا برای کسیکه تازه آمده و پدرش هم کارگردان است، سنگین بود. همه ی یک گاردی نسبت به من داشتند که به شان حق می دادم. اما رفته رفته این گارد شکسته شد. حمید هم وقتی دید دارم تلاش می‌کنم و برایم مهم است، پشتم ایستاد و حمایتم کرد و دیگر آسان تر جلوی دوربین حاضر شدم.

 

چطور جزئیات نقش را پیدا می‌کردید؟

 

* راستش برای «گشت ارشاد» خیلی اذیت شدم، چون تجربه ای نداشتم. بنابر این وادار بودم برای پیدا کردن کاراکتر «حسن» مسیرهای زیادی را طی کنم ودر واقع مدام از این شاخه به آن شاخه بپرم؛ رفتم بیمارهای روانی را دیدم. با دکترها صحبت کردم، توی اینترنت سرچ کردم، کتاب خواندم… مدام داشتم می چرخیدم، ولی نمی‌دانستم دنبال چه هستم؛ فقط می‌خواستم موفق شوم

 

خیلی تحقیقات محیطی داشتم. تازه مجوزی هم نداشتم که بتوانم وارد بیمارستان شوم. وادار بودم به این بهانه که «خودمان مریض داریم»، از دکترها سوال کنم تا بروم چند لحظه ای بیمارها را ببینم. آخر سر هم سعی کردم خیلی حسی و دلی جلوی دوربین بروم و صادقانه بازی کنم.

 

برای این فیلم نامزد سیمرغ جشنواره شدید. اگر این اتفاق نمی افتاد، باز این قدر جدی این مسیر را ادامه می دادید؟

 

* اگر این نامزدی نبود یا مردم به من توجه نمیکردند، قطعا سر همان فیلم اول بازیگری را کنار می گذاشتم ولی توجه آدم های بزرگ سینما و مردم انرژی من را برای ادامه مسیر خیلی زیاد کرد.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«چند متر مکعب عشق» «جمشید محمودی * 1392»

 

بعد از گشت ارشاد چقدر پیشنهاد بازیگری داشتید و چطور سر از «چند متر مکعب عشق» در آوردید؟

 

* پیشنهادهای زیادی نداشتم ولی کلا حس ششم قوی دارم. سر «چند متر مکعب عشق» هم، فیلم برداری بعد از سه روز کار متوقف شده بود. بازیگر اصلی شان یونس غزالی بود که مشکلی برایش پیش آمد و شرایط کار را نداشت. بعد آقای محمودی زنگ زد به من و رفتم دفترشان. گفت ما فکر نمی‌کردیم صورتت به این کاراکتر بخورد اما چند شب پیش به صورت اتفاقی قسمتی از «گشت ارشاد» را دیدم و نظرم عوض شد.

 

یعنی بهمین سرعت رفتید سر ضبط؟

 

* بله، بنا به همان حس ششمم، مطمئن بودم که موفق می‌شوم و قبول کردم. کارگردان مان هم کارگردان خوبی بودو خیلی کمکم کرد. گروه صمیمی و جمع و جوری داشتیم و کلا ازآن کار خاطرات خوبی دارم. برای این فیلم، جایزه خانه سینما را گرفتم. این تشویق، اعتماد به نفس و انرژی ام را بیشتر کرد و باعث شد گام های دیگری بردارم.

 

برای این پیشنهاد، با پدرتان مشورت نکردید؟

 

* نه. کلا ارتباطمان باهم خیلی زیاد نیست. نه که بگویم باهم بد هستیم؛ اصلا. اما مشورت مان کم است و صحبت های مان زیاد درباره سینما نیست.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«پات» «امیر توده روستا * 1392»

 

سر صحنه این چند همکاری تان، احساس میکردید که دارید با پدرتان کار می‌کنید؟

 

* سر فیلمهای پدرم، یک جاهایی خیلی اذیت می‌شوم. خیلی سختگیرانه مرا تحت فشار می‌گذارد. مثلاً اگر بازیگر دیگری اشتباه کند، غرش رابه من می‌زند [میخندد] من هم یک جاهایی صدایم در می‌آید که «فلانی اینکار را کرده، به من چه؟!» سر صحنه هیچوقت احساس «پدر و پسری» نمی‌کنم. حتی برعکس، خیلی احساس «غریبگی» میکنم. با کارگردان های دیگر بیشتر رفیقم تا با پدرم.

 

برخلاف اغلب بازیگرانی که از طریق پدر یا مادر سینماگرشان پا به این عرصه گذاشتند، شما خیلی زود از زیر سایه پدرتان در آمدید، به نظرتان علت این اتفاق چیست؟

 

* نمیدانم. به هرحال از بچگی، سر تمرین تئاترهای پدرم در مشهد می رفتم و همیشه هم افتخار میکردم که کارهای موفقی می ساخت و بابت شان با جایزه از تهران به مشهد بر می گشت. پدرم قهرمان من بوده و هست. به هر شکلی دوست دارم زیر سایه اش باشم، چه مثبت باشد، چه منفی. اما ازآن طرف خودم هم واقعا یک لحظه دست از تلاش بر نداشته ام.

 

این خصوصیات در شما «به خصوص با توجه به هم نسل های تان» ویژگی کمیابی است. مثلاً همین که گفتید برای «گشت ارشاد» رفته اید و بیمارهای روانی را از نزدیک دیده اید؛ چطور این روحیه در شما به وجود آمده؟ کسی ازتان خواسته؟

 

* هیچکس! نه من از کسی راهنمایی خواسته ام، نه انها چنین کاری کرده اند. شاید این تصور وجود داشته باشد که مثلاً پدرم، مرا ساپورت میکند اما در واقعیت این طور نیست. من از این شرایط ناراضی نیستم. مثلاً موقع سربازی ام، هیچ صحبتی از طرف پدرم برای پارتی بازی با کسی نشد.

 

حتی عوض 18 ماه، 21 ماه خدمت کردم و 10 ماه دستشویی شستم و آن سه ماه اضافه را هم کشدم. راستش همیشه به پشتکار و تلاش خودم تکیه داشتم. این طوری بزرگ شدم و هنوز هم آن تلاش درمن هست.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«کلاشینکف» «سعید سهیلی * 1393»

 

همکاری بعدی تان با پدر «یعنی «کلاشینکف»» چطور پیش آمد؟

 

* خودم خیلی شک داشتم که باشم یا نه. نگران بودم که موفقیت «گشت ارشاد» دیگر تکرار نشود و آن تجربه خوب، خراب شود.

 

این رابه پدرتان هم گفتید؟

 

* نه، همه ی اش در ذهنم بود. دنبال بهانه ای بودم که نروم، ولی نشد! برایم سخت بود که نه بگویم؛ ولی نگران هم بودم.

 

کلا برای تصمیم گیری سر کارهای تان با کسی مشورت می‌کنید؟

 

* نه! تا هم اکنون برای هیچ فیلمی با هیچکس مشورت نکرده ام.

 

چرا؟

 

* چون حس می‌کنم خودم بهترین تصمیم را میتوانم بگیرم. به آن حس ششمی که گفتم اعتماد دارم. معادله نیست که ضرب و تقسیم و بالا و پایین بکنم. تا حالا هم از همه ی انتخاب هایم راضی بوده ام، بنابر این بازهم با همین رویه جلو میروم

 

یعنی از هیچ دام از انتخاب های تان یا فیلمنامه هایی که رد کرده‌اید پشیمان نیستید؟

 

* اصلا پیشنهاد فیلم هایی را قبول نکرده ام که خیلی هم موفق شده اند، ولی دلایل من برای قبول نکردن آن ها این قدر برای خودم مهم بوده که هنوز هم پشیمان نیستم.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«رخ دیوانه» «ابوالحسن داودی * 1393»

 

انگار با همه ی حجب و خجالتی که در خودتان دارید، کمی هم غُد و لجباز هستید!

 

* اتفاقا یک دستیار کارگردانی به من می‌گفت تو با پنبه سر می بُری! سرت را پایین می‌اندزی، ولی کار خودت را می‌کنی!

و امکان ندارد بشود کاری رابه زور بشما تحمیل کرد.

 

* اصلا.

 

پدر شما بیرون از فیلم هایش، خیلی کارگردان پر حاشیه و پر سروصدایی است، شما اما به لحاظ آرامش شخصیتی، نقطه مقابل پدرتان هستید. با این حال انگار لجاجت پدر، به شکل دیگری در شخصیت پسرش ظاهر شده!

 

* من قبل از بازیگر شدن اهل دعوا بودم. مثلاً خیلی در مدرسه کتک کاری میکردم. شرایط بزرگ شدنم در پایین شهر مشهد و رفقایم هم دراین قضیه موثر بودند. در محله ای بزرگ شدم که ناخودآگاه شرارت هایی با خودش دارد. بعد که وارد بازیگری شدم کلا آرام شدم؛ شاید آن انرژی تخلیه شد، شاید برای نخستین بار میدیدم که تو را حساب میکنند؛ گفتم خب بگذار یک مقدار هم با شخصیت باشم! [میخندد]

 

یک سوال کوچک خصوصی؛ چه شد که در آن سن ازدواج کردید؟ آن موقع بازیگری را شروع کرده بودید؟

 

* بله. «گشت ارشاد» را بازی کرده بودم اما هنوز اکران نشده بود. بهروز شعیبی برای فیلم «میان ماندن و رفتن» به فستیوالی در پاریس دعوت شده بود. گفت من بچه ام بدنیا آمده، نمیتوانم بروم؛ تو بجای من برو. گفتم باشد! رفتم و آنجا با خانمم آشنا شدم.

 

چقدر همه ی چیز در زندگی شما تصادفی جلو رفته!

 

* واقعا برای همین است که میگویم حضور خدا را مدام احساس می‌کنم.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«پل خواب» «اکتای براهنی * 1394»

 

«رخ دیوانه» را هم در همان سال های اول کارتان بازی کردید که به نسبت، نقش متفاوتی در کارنامه آن زمان شما بود.

 

* فکر میکنم بیشتر بازیگرهای جوان مان برای آن فیلم تست دادند! من هم دو بار به دفترشان رفتم و تست دادم. بعد فیلمنامه را بهم دادند. وقتی خواندم حیرت زده شدم چون طبق معمول پیشنهادهایی که آن موقع داشتم، شبیه نقش امیر جدیدی در همین فیلم بود؛ پسر مثبتی که حلال و حرام برایش مهم است.

 

اما این جا برعکس بود؛ امیر آن طرف بودو من این طرف، و این جابجایی به نظرم جذاب میرسید. این شد که چشم بسته قرارداد بستم. فکر نمیکردم نقشم این قدر مورد توجه قرار بگیرد اما در فجر کاندیدا شدم و بازی در «رخ دیوانه»، باعث شد این شجاعت را پیدا کنم که حتی به سمت مسیرهای دیگری در بازیگری بروم.

 

دراین سال‌ها قراردادهای مالی تان خیلی پیشرفت میکرد؟

 

* همیشه بالاتر از قبلی بود.

 

اما جهشی نداشتید.

 

* نه.

 

این رشد اندک، برای تان ناامید کننده نبود؟

 

* نه، همیشه بابت همین دستمزدی که اضافه می شد خوشحال بودم. توی دلم میگفتم حتماً دارم درست کار میکنم که بیشتر از فیلم قبلی بهم پول می‌دهند.

 

بعد رسیدیم به «مالاریا» و پرویز شهبازی، که نسبت به فیلمسازهایی که قبلا با انها کار کرده بودید، در مجموع کارگردان متفاوتی محسوب می شد.

 

* بله. بهم زنگ زدند و رفتم دفترشان. گفتند: «شنیده ام خیلی روی فیلمنامه هایت کار می‌کنی! فیلمنامه هایت کثیف میشوند، مینویسی، یادداشت بر می داری و …» گفتم بله.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«مالاریا» «پرویز شهبازی * 1394»

 

چه چیزهایی در فیلمنامه ها می‌نویسید؟

 

* طبق معمول دیالوگ هایی راکه خیلی «دیالوگ» است حذف میکنم و بجای آن معادل امروزی اش را پیشنهاد میدهم. گاهی هم نکته هایی را می‌نویسم که حسی و درونی است. مثلاً یادم بماند که این جا را شبیه حس فلان رفیقم یا نزدیک به فلان موقعیتی که تجربه اش کردم، بازی کنم.

 

به هرحال شهبازی گفت: «این جا از این خبرها نیست. اصلا بهت فیلمنامه نمیدهیم. هر چه می‌گویم باید اجرا کنی». گفتم سر کارهای دیگر که این طور نبوده؛ ولی من دلبستگی دارم تجربه جدیدی انجام دهم و قبول کردم.

 

چه شد که این شرایط را پذیرفتید؟

 

* به خاطر کار با شهبازی. بعد هم خیلی باهم رفیق شدیم و رابطه مان خیلی عمیق شد.

 

واقعا فیلمنامه ای بشما نداد؟

 

* نه. اصلا من تا آخرین فیلم برداری نمی‌دانستم داستان چیست. فقط موقع اکران که فیلم را دیدم، قصه کاملش را فهمیدم.

 

میتوانید کمی درباره این تجربه عجیب تان در بازیگری صحبت کنید؟

 

* بازی در آن فیلم برای من خیلی آسان بود. سختی و فشار کار من همیشه در پیش تولید است که این جا آنرا نداشتم. از برداشت های فراوان هم خبری نبود و خیلی ساده جلو می رفتیم. یادم هست که دریک پلانی، شهبازی به من گفت به زمین نگاه کن و به مردم بگو جلو نروید! بعد دوباره به زمین نگاه کن.

 

روی زمین فقط دوتا آجر بود. پیش خودم می‌گفتم یعنی چی؟! اما همین کار را کردم. بعداً در سینما دیدم یک ببر بزرگ آن جاست و دارم به ببر نگاه میکنم و می‌گویم جلو نروید!

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«50 کیلو آلبالو» «مانی حقیقی * 1394»

 

یک جور دیکتاتوری عجیب پشت این مدل بازی گرفتن نیست؟

 

* آخر شهبازی خودش آنقدر شخصیت جذابی دارد که اذیتت نمیکند. خیلی رفیق است. حس میکنم دوست دارد بازیگرش هم در سالن غافلگیر شود.

 

این مدل کار کردن با بازیگر حرفه ای خیلی عجیب است. شما اگر فیلمنامه را خوانده باشید، میتوانید پیشنهادهایی به کارگردان بدهید که شاید بعضی هایش را بپذیرد؛ اما دراین مدل، اصولا چنین امکانی وجود ندارد.

 

* شاید برای بازیگران بی تجربه خیلی بیشتر جواب بدهد. من معتقدم هر بازیگری نسخه خودش را دارد. مثلاً در همین فیلم، کسی مثل آذرخش فراهانی که نخستین بازی اش را تجربه می‌کرد، بی نظیر بود.

 

اصلا در چنین شرایطی چطور می توانستید متوجه شوید که بازی درست چیست؟

 

* من دقیقا تقلید می‌کردم. مثلاً شهبازی به من می‌گفت «هیچوقت کاغذی دستم نداد که دیالوگ ها را بخوانم. برایم تعریف می‌کرد»… میگفت او، این را میگوید، بعد تو این را بگو، بعد فلانی که این را گفت، این را بگو! همه ی را برای مان تعریف میکرد، ما هم می رفتیم برای اجرا. حتی لحنش را می‌گفت که چطور اجرا کنیم.

 

بعنوان بازیگر، این‌که ادای بازی در آن موقعیت را برای تان در می آورد، حس بدی بهتان نمی داد؟

 

* نه. برای من افتخار بزرگی بود که با ایشان کار کنم. خیلی چیزها هم ازشان یاد گرفتم. او خیلی قدرت بازیگری دارد. هرروز با لذت به بازی هایی که میکرد نگاه می‌کردم و یاد میگرفتم.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«گشت 2» «سعید سهیلی * 1395»

 

حالا این طور بازی کردن لذتی هم برای شما داشت؟

 

* اگر در فیلم دیگری دوباره تکرار شود، شاید نه؛ اما چون نخستین بار بود، برایم تازگی داشت. کسی هم این‌ها رابه من می‌گفت که خودش آدم بزرگی بودو بازی اش را قبول داشتم. آنقدر هم کارش ریزه کاری داشت که همه ی را بادقت دنبال میکردم و می‌دیدم که چقدر این ظریف کاری ها مهم است.

 

هم اکنون اگر پیشنهاد فیلم تازه ای بشما بدهند، حاضرید با همین متد کار کنید؟

 

* قطعا! ولی به ایشان پیشنهاد میدهم که به من بیشتر اعتماد کند. «می‌خندد»

 

خب برسیم به تجربه بازی در «پل خواب» و همکاری با اکتای براهنی. ظاهراً اولش فیلم برداری رابا حامد بهداد برای این نقش شروع کرده بودند.

 

* بله. البته فیلم برداری نکرده بودند اما تا روز شروع تولید رفته بودند و مثل این‌که دست آخر معامله شان نشده بود. فیلمنامه را خواندم و خیلی دوست داشتم و دیدم چقدر برای من جای کار دارد. همان موقع هم سریع بهش زنگ زدم و گفتم هستم.

 

شما قبل از شروع فیلم برداری، با بهداد صحبتی کردید که مثلاً اجازه ای از او بگیرید؟ البته شاید هم این چیزها برای تان مهم نباشد.

 

* راستش پیش خودم فکر کردم حتماً از ایشان اجازه بگیرم، ولی فکر کردم که اگر گفت «نرو»، چی؟ من که خیلی دوستدارم بروم «می‌خندد»! در کل معتقدم حامد بهداد انسان و هنرمند بزرگی است.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«ماهورا» «حمید زرگرنژاد * 1395»

 

کاراکتر شهاب در «پل خواب» با نقش هایی که قبلا بازی کرده‌اید، یک فرق مهم دارد؛ این‌که در طول فیلمنامه، سیری را طی میکند و ناخواسته از یک جوان آرام به یک هیولا تبدیل میشود. با چنین تمایزی در نقش، آگاهانه مواجه شدید یا این هم برای تان نقشی بود مثل باقی نقش ها؟

 

* روی این فیلم خیلی کار کردم و زحمت کشیدم. حس میکردم اگر در اینکار موفق نشوم، باید سینمایی راکه این قدر به آن علاقه مند و وابسته شده ام رها کنم. یادم هست سر سکانسی از فیلم، رفتم توی دستشویی در را قفل کردم تا تمرکز کنم. «خوبی دستشویی این است که دیگر کسی سراغت نمی‌آید!» آنجا توی آینه به خودم نگاه میکردم که متوجه شدم یک تکه از موهایم ریخته! از فشار روانی زیاد داشتم به سکته می رسیدم.

 

برای این فیلم فکر کردم اگر ساعد سهیلی دراین وضعیت گیر می‌کرد و شیشه باز می شد، چه اتفاقی برایش می افتاد؟ آشنایی پیدا کردم و رفتم در حلقه آدم هایی که دور هم شیشه میکشند. خیلی حماقت کردم، چون واقعا برایم خطرناک بود اما چیزهای عجیبی آن ها کشف کردم. مثلاً این‌که چشم های شان واقعا متفاوت است و هیچ حسی در آن نیست.

 

بعد از این‌که دو سه کام گرفتند، یک دفعه آدم دیگری میشوند. چشم های شان درشت میشود، بی حس و حال می‌شوند و انگار قلب شان حذف و تعطیل میشود. یکی شان قاطی کرده بودو رفته بود جلوی آینه و به خودش فحش خواهر و مادر می داد! واقعا ترسیده بودم. آن سکانس قتل هم برایم خیلی ترسناک و سخت بود. اصولا دراین شش سالی که کار می‌کنم، «پل خواب» سخت ترین فیلمم بوده. پوست من را کَند.

 

یک سکانس سخت دیگر، سکانس مهمانی خانم «قدیمی» «شهین تسلیمی» است؛ شهاب به هوای این‌که مهمان مراسم است به خانه او میرود، بعد که می فهمد بعنوان کارگر ازش خواسته اند که بیاید و مدام دارد تحقیر می‌شود، برای ساختن این احساس متناقض چه ایده ای داشتید؟

 

* من همیشه اول سعی می‌کنم از چیزهایی که قبلا دیده ام، الهام بگیرم یا سراغ بانک خاطراتم بروم. این موقعیت هم قبلا برایم پیش آمده بود. مثلاً در خدمت سربازی، روز اول «تی» دادند دستم و گفتند برو دستشویی بشور! تازه وقتی رفتم دستشویی ها را بشویم، نفر بالای سری ام آمد و گفت، نه! باید اسکاچ بگیری دستت و توی چاه را هم قشنگ تمیز کنی!

 

یک دفعه فرو ریختم. گفتم من کجام، این جا کجاست؟! یا مثلاً یک وقت هایی آخر روز میگفتند لباس پوشیدی؟ میخواهی بروی خانه؟ باید شب را این جا بمانی و نگهبانی بدهی! در حالیکه من از قبلش برای آن شب برنامه ریزی کرده بودم. حالا این جا سعی می‌کردم حسم ازآن اتفاقات رابه یاد بیاورم.

 

«پل خواب»، فیلم و نقش مهمی در کارنامه شماست. فکر نمی‌کنید اگر زودتر ودر زمان بهتری اکران می شد، تاثیر بزرگ تری در مسیر حرفه ای تان می گذاشت؟

 

* راستش این طور فکر نمی‌کنم. من به اندازه ای که هستم بالاخره دیده میشوم، نه بیشتر و نه کمتر. ضمن این‌که از موقعیتی که دارم راضی ام و شاکر.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«اتاق تاریک» «روح الله حجازی * 1396»

 

کلا بازی های قدیمی تان رابا خیال آسان نگاه میکنید؟

 

* آره. آن چیزی است که در قلب من بوده و باورش کرده ام. وقتی صادقانه جلوی دوربین رفته ام، چراباید از تماشایش بترسم؟ از این‌که کم کاری نمیکنم و کم نمی‌گذارم، راضی ام.

 

شما از سال 90 تا امروز، در پانزده شانزده فیلم بازی کرده‌اید و بازیگر نسبتا پرکاری محسوب می‌شوید. این خودخواسته بوده؟

 

* نه. مثلاً فیلمنامه این سه تا کار امسالم در فجر * «ماهورا»، «اتاق تاریک» و «لاتاری» * را واقعا نتوانستم رد کنم، بس که دوست شان داشتم. عاشق فیلمنامه هایم می‌شوم که می‌روم.

 

راستی یک توضیحی درباره سه تا نقش تان در فیلمهای فجر امسال می‌دهید؟ توی همه ی شان نقش اولید؟

 

* بله. در «ماهورا»، یک قاچاقچی عرب هستم. داستان فیلم هم واقعی است، درباره قاچاقچیانی که می‌توانند پنج تا شش دقیقه زیر آب بمانند. در فیلم چند سالی از سن واقعی ام بزرگ ترم، اضافه وزن و لهجه عربی دارم.

 

در «اتاق تاریک»، نقش مردی را بازی میکنم که با زنی شش هفت سال بزرگتر از خودش ازدواج کرده و بچه دارد، در «لاتاری» هم پسر نوجوانی هستم که عاشق می‌شود و رفتارهای خام و نوجوانانه خودش را دارد؛ کارهایی می‌کند یا حرف هایی میزند که نباید.

 

خودتان کدام یکی را بیشتر دوست دارید؟

 

* هر سه نقش متفاوت است. راستش همه ی کاراکترهایی راکه تا به امروز بازی کرده ام دوست دارم. «ماهورا» به نسبت سخت تر بود. باید هم زمان فکر می‌کردم به عربی حرف زدنم، به سنم، به پختگی ام و موقعیتی که در آن قرار گرفته بودم. هماهنگی این حس و حال ها درکنار هم، برایم سنگین بود.

 

وقتی این نقش بشما پیشنهاد شد، از خودتان و آن ها نپرسیدید «چرا من»؟

 

* برای خودم هم جالب بود. البته دلیلش را هیچوقت نفهمیدم و نپرسیدم. اما کارگردان مان آقای زرگرنژاد به بازی هایم علاقه داشت. میدانستم که کار خیلی سختی است و دنبال بهانه ای بودم که نباشم، ولی خب آن ها خیلی اصرار داشتند و دیدم مثل این‌که باید بروم!

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«لاتاری» «محمد حسین مهدویان * 1396»

 

امروز خیلی از بازیگران ما، بعد از مثلاً یک دهه فعالیت حرفه ای، دراین مسیر دچار احساس اشباع میشوند و دیگر با اشتیاق سال های اول، دنبالش نمی‌کنند. شما چطور به آینده مسیر حرفه ای تان نگاه میکنید؟

 

* به آن ها حق میدهم. به خاطر این‌که آدم اگر بخواهد اینکار را واقعا جدی بگیرد، مریض می‌شود. می‌بینم که هرروز گریمور، مو های سفید شده تازه ای از سرم را نشانم می‌دهد. من بعد از «چند متر مکعب عشق»، نمی توانستم درست راه بروم، به خاطر این‌که رگ های سرم کش آمده بود.

 

پزشک میگفت علتش بروز احساسات در طولانی مدت است. خب یک جایی شما با خودتان میگویید در عوض تحمل این همه ی فشار، چه دارید؟ بنابر این از یک جایی به بعد به انها حق میدهم که بگویند: «برو بابا».

 

فکر میکنید این «برو بابا» برای شما هم اتفاق بیفتد؟

 

* سعی میکنم کم کار کنم تا این اتفاق نیفتد. اگر سالی مثلاً یک فیلم کار کنم، آن انگیزه همان‌ گونه برایم هست و تشنه میشوم.

 

باوجود فیلم ها و بازی های خوبی که دراین سال‌ها داشته اید، اما هنوز نقش مهم و به یادماندنی تان را بازی نکرده اید. یک نقش به قول خودمان «بترکان» که کارنامه تان را زیر و رو کند. اصلا به چنین اتفاقی فکر می‌کنید؟

 

* طبعا اتفاق جالبی است که مخاطب تان این قدر گسترده باشد و فیلم تان به یادماندنی شود اما راستش هیچوقت به این موضوع فکر نکرده بودم. همین که میبینم در هر فیلم نسبت به فیلم قبلی ام یک قدم جلو آمده ام راضی ام.

 

به نظرتان اتفاق خوبی بود که سر «گشت ارشاد»، سیمرغ نگرفتید؟

 

* نمی‌دانم؛ به هرحال بستگی بخود بازیگر دارد که سیمرغ برای او اتفاق خوبی باشد یا نه.

 

انگار برای شما؛ نفس بازیگری چیزی در خودش دارد که ارضای تان میکند.

 

* جلوی دوربین شدیدا لذت می‌برم. هیچوقت این طور نبوده که تا این فیلم به پایان رسید، بروم سر یک کار دیگر. همیشه بین کارهایم فاصله ای گذاشته ام تا هم استراحت کنم، هم دوباره عطش بودن جلوی دوربین را داشته باشم. آن وقته که می‌توانم پیش تولیدِ کار خودم را انجام دهم و از بودن جلوی دوربین لذت ببرم.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

«ساعد سهیلی» و همسرش «گلوریا هاردی»

 

انگار آن روحیه ساده قبل از ورود به بازیگری را هنوز با خودتان دارید. فکر میکنید بازیگری چقدر عوض تان کرده؟

 

* به نظرم هیچ چیز مهم تر از صداقت نیست. جلوی دوربین هم همینطور. جاییکه دروغ می‌گویی، خودت می فهمی، تماشاگرت می فهمد و پلاتت هم خراب می‌شود. کاملا مشخص میشود که راست و دروغ کدام است، کجا صداقت در آن هست و کجا همه ی اش بازی و اداست.

 

ظاهراً برخلاف خیلی از بازیگرها، بخش عمده لذت بازیگری برای شما جلوی دوربین اتفاق میوفتد و بعد ازآن، خیلی دنبال لذتش نیستید.

 

* البته که من هم حتماً دوست دارم دیده شوم، ولی اولویت اولم نیست. اولویت اولم که برایم مثل ناموس میماند، کارم جلوی دوربین است ودر اینکار با هیچکس شوخی ندارم اما در مرحله بعدی، وقتی فیلم برداری به پایان رسید، طبعا هر چقدر فیلم بیشتر دیده شود خوشحال تر میشوم.

 

شاید بدبینانه بنظر برسد ولی فکر نمی‌کنید این‌که تا به حال آن نقش «بترکان» بهتان پیشنهاد نشده، بهمین روحیه مربوط شود؟ این‌که چون به اصطلاح «خودتان» را توی چشم نمیکنید؛ کسی هم برای چنان نقشی بشما فکر نمی‌کند؟

 

* فکر نکند، مهم نیست. «میخندد» من وارد سینما نشدم که «بترکانم»، آمده ام که خیلی ساده و بی سروصدا از بازیگری لذت ببرم، همین.

مصاحبه با ساعد سهیلی درباره عاشق شدنش

از پدر، پسر چُنین باید!

 

با همین تعریف هایی که کردید رفته اید سراغ بیماران روانی و معتادان شیشه؛ اصلا به روحیه آرام و ساکت تان نمی‌خورد!

 

* این روحیه برای پشت دوربین من است، جلوی دوربین یک ساعد دیگر هستم. جلوی دوربین دیگر خیلی برهنه هستم!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی