-
جمعه, ۹ آذر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۴ ب.ظ
-
۱۵۶
زنم در خانه سالمندان است
پیرمردی صبح زود از خانهاش خارج شد . در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید . عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند . سپس به او گفتند : « باید ازت عکس برداری بشه تا جایی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه . »
پیرمرد غمگین شد ؛ گفت عجله دارد و نیازی به عکس برداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجلهاش را پرسیدند . پیرمرد گفت : ” زنم در خانه سالمندان است . هر صبح آن جا می روم و صبحانه را با او می خورم . نمیخواهم دیر شود ! “
پرستاری به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم .
پیرمرد با اندوه گفت : ” خیلی متأسفم . او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ؛ حتی مرا هم نمی شناسد ! ”
پرستار با حیرت گفت : ” وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید ، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید ؟ ”
پیرمرد با صدایی گرفته به آرامی گفت : ” اما من که میدانم او چه کسی است . . . ”
و این است داستان یک عشق واقعی . . .
برچسب ها:
بازیگری,
خانه سالمندان,
داستان کوتاه,
دانلود رمان جدید,
رمان,
رمان کوتاه,
سایت تفریحی مش رحیم,
مش رحیم,
میثم حیدری,
نویسندگی,
ناشناس
طرز تهیه سیب پلو کرمانشاهی با دستور تهیه اصلی
عمل زیبایی در بارداری چه تاثیراتی دارد؟
بهترین و بدترین غذاها در وعده سحری ماه رمضان چیست؟
دانلود آهنگ جدید روزبه بمانی به نام بمان
مجموعه عکس های باحال برای پروفایل دخترونه
مدل مانتو تابستانی جدید و مجلسی
تعبیر خواب پلنگ | دیدن پلنگ در خواب چه تعابیری دارد؟
معرفی بهترین بازیگران ترکیه ای (عکس، اسامی و نکات جالب)
دانلود ESET NOD32 Antivirus 13.2.15.0 آنتی ویروس ESET